سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مومن بودن به ریش نیست!

صفحه خانگی پارسی یار درباره

خدای همه ی لحظه ها

    نظر

بندگان خدا را که می بینم
بیاد خالقشان میفتم.
بعضیها و رفتارشان را که می بینم
به خدا می گویم:
"کم من ثناء جمیل لست اهلا له نشرته,و کم مکروه دفعته,و کم من فادح من البلاء اقلته,و کم من عیوب سترته..."
و بعض دیگر را که می بینم...
"یا رفیق من لا رفیق له..."


مومن بودن به ریش نیس!

فتدبروا...
یکی از دوستان ما یه پیشنهاد کاری داشت هفته ای سه روز عصرها با حقوق ماهیانه ی یک میلیون تومان
کارش هم بخاطر اعتماد و دقتی که لازم بود حقوقش خوب بود
یه روز دعوتش کردن تو دفترشون تا قرارداد ببندند
وسط ماه رمضون بود,باهاش رفتم تا دم دفتر و منتظر موندم تا برگشت
اومد بالای ماشین و گفت:
قرار گذاشتیم بازای هر روز کار اضافه 200 هزار تومان هم به حقوقم اضافه کنن....ولی من قبول نکردم و اومدم بیرون
-چرا?! تو که الان زیر بار قرضی بنده خدا!
-اولا وقتی رفتم تو انگار نه انگار که ماه رمضونه اومدن دلستر بهم تعارف می کنن
-خب بنده خدا فک کردن روزه نیستی,چرا بد برداشت می کنی خو!
-علت مخالفتم این نبود,مسله م این بود که اینا برا کارشون باید محصولات آمریکایی تبلیغ کنن
مگه نمی دونی حضرت آقا چی گفتن...

و رفیقم هنوز زیر بار قرضه...


دعوا

اینست حال و روز ما
گاهی...

و غرورت را زیرپا می گذاری
دردش می آید و فریاد می زند
تواضعت شوکه می شود
و حیایت عصبانی
حوصله ی دعوا نداری
ناچار غرور را در آغوش می گیری
و حیا را دلداری می دهی.
دل تواضع می شکند
ولی چاره ای نمی بینی
پس مجبور می شوی همه را راضی نگه داری
و اینگونه می شود که خدا ناراضیست...


مرّو کراما...

بسم الله

قطره ای از دریای حرفهایم! ولی چه کنیم که یا باید سلام کنیم یا مرو کراما...

به بهانه ی بعضی امر به معروفها و نهی از منکرها!

مقدمه ی 1:

چند هفته پیش توی یکی پارکهای اصفهان شاهد اتفاق جالبی بودم.شاید مطرح کردنش دور از ادب باشه ولی لازمه!

دو تا زن و شوهر که با هم دوست بودند به اتفاق هم اومده بودن پارک. خانمها چادری و آقایون ظاهر غیر دینی نداشتند. وسط پارک زیر اندازی انداختند و نشستند و تخمه ای و هندوانه ای و... چند دقیقه نگذشته بود که صدای قهقه ی خانمها پارک رو برداشت. علاوه بر صدای بلند خنده ، صحبت کردنشان هم بسیار بلند بود! بهتره بگم فریاد زدنشان! خب بخاطر همین به راحتی شنیده می شد که چه چیزهایی رد وبدل می شود در بین این خنده ها. جالبتر ازین موضوع بحث بود. چند روز قبل از این ماجرا یکی از آقایون برای آقای دومی ریزه کاریهایی که در ارتباط زناشویی با همسرش در شب قبل داشتنه اند را تعریف کرده بود و این آقا هم گذاشته بود کف دست خانوم خودش! و حالا این خانم آقای دومی که ادعای خواندن کتابهای مربوط به روابط **** رو داشت ، در حال نصیحت آقای اولی در مورد نوع ارتباطش با خانومش اونم تو پارک وسط مردم و با استفاده از کلمات زننده ای بود! و خانوم آقای اولی هم تایید می کرد! بماند که ما چه برخوردی کردیم با اینها...


مقدمه ی 2: جوانتر که بودیم ازین کتابهای غرب شناسی و فلسفه و غرب و اینها که می خواندیم شخصی را شناختیم به اسم ماکیاولی! ته حرفش هم این بود که هدف وسیله را توجیه می کند! و ما هر مثالی می آوردیم مکتب این بابا توجیه می کرد که من هدفم خوبه! حالا اگرم گند زدم به جایی و چیزی و کاری و اینا فدای سرم و هدفم! حتی اگر هدف کوچکم هدف والاتری را زیر پا گذاشت اشکالی ندارد


مقدمه ی 3: یه مکالمه ای رو برای یه داستانی نوشتم که اینجا بازنقلش می کنم: (نقل به مضمون(

مرد: بهتر از تو نباشه خوشکله ها! ببین چه خوب آرایش کرده. از رنگش پیداس از محصولات *** استفاده می کنه. اینجوری به تو هم میاد

زن: بهتر یا بدتر بودنش مهم نیس! تو نباید به زن نامحرم نگاه کنی!

مرد: دکی! من متاهلم بابا! شومام زنمی! این حرفا واسه بچه مجرداس! هیشکیم واس ما شوما نیمیشه! بعدم من اینو واسه خودت گفتم که چیکارکنی! وگرنه به من چه اصن!

زن: من کاری به این حرفا ندارم. و حتی کاری به اینکه ازین حرفت بدم اومد، ولی حکم خدا مهمتر از هرچیزیه... خدا گفته نامحرمو نباید نگاه کرد ما هم باید بگیم چشم.

مرد: ینی تو به من اعتماد نداری؟

زن: حرف اعتماد نیس عزیز دلم. بحث، بحث حکم خداست.حکم خدا مطلقه ، کاری به اینکه تو متاهلی یا مجرد یا حتی علت کار نداره. منم چون دوستت دارم اینجوری دارم میگم

....


و اما ذی المقدمه:

چندیست که بحث امربه معروف و نهی از منکر داغ شده! هر کسی خودش رو موظف به این امر می دونه و بعضی هم از هر روشی برای این کار استفاده می کنن(رجوع به مقدمه ی دوم و سوم) آبروریزی، سب و فحش، فتنه، افشای راز و چیزای دیگه که حتی دوس ندارم بش فکر کنم.ادامه با خواننده...


نوع ورود به بحث و تذکر و اصلا مجوز ورود به بعضی بحثها نیاز به فهم درست از روابط اجتماعی و بیان و گزینه ی سومی به اسم شعور داره! (رجوع به مقدمه ی اول)


اینکه ما هر چیزی را یاد گرفتیم و به معلوماتمون اضافه شد سریعا به دنبال مصداق برای آن باشیم و به جای اینکه به گوشه ای از معلوماتمان اضافه اش کنیم و در زمان لازم از اون استفاده کنیم اون رو به یک عینک تبدیل کنیم و بزنیم به  چشممان و هر مسئله ای را از آن پشت بنگریم نشانه ی بی ظرفیتی در علم آموزیست! (رجوع به مقدمه ی اول و دوم و حتی سوم)


بضی تلنگرها واقعا تلنگر است! ولی پشت لگد به خیلی چیزهای دیگر هم هست...


اینها را گفتم که بگویم کوچکی برای جواب دادن! ینی نمی دانم باید سلام کنم.... یا مرّو کراما.... 


ازدواج اینترنتی

    نظر

بسم الله الرحمن الرحیم

 

مکالمه ی دوم ؛ ازدواج اینترنتی

سوالها و جوابهای ابتدایی در سوال اول خلاصه شده اند. سوال کننده مرد است.

 

سوال: مدتی است که در اینترنت با دختری آشنا شده ام. آیا من می توانم به کسی که در اینترنت با او آشنا شده ام پیشنهاد ازدواج بدهم؟ کسی که با توجه به نوشته هایش او را شناخته ام ، با توجه به گفتگوهای مجازی که داشته ایم از شیوه ی برخورد او مطلع شده ام و عکسش را هم دیده ام. تاکنون او را ندیده ام و فقط چندبار مکالمه ی تلفنی داشته ایم. درباره ی شرایط خانواده هم خودش توضیح داده است و می توانم بگویم در حال حاضر شناخت کاملی نسبت به او پیدا کرده ام

 

جواب:

اولین چیزی که باید بگویم وجود حسی در وجود انسان هاست که آنها را به سمت جنس مخالف متمایل می کند و این حس در بین افراد مجرد بیشتر است. ولی در میان قشر مذهبی حس دیگری هم وجود دارد که حیا نام دارد و ترس از گناه ارتباط با نامحرم باعث می شود که این گونه افراد کمتر به سراغ ارتباط گرفتن با نامحرم بروند. وقتی زمینه ی این ارتباط در دنیای حقیقی و با روبرو شدن و اصطلاحا ارتباط چهره به چهره فراهم باشد این حقیقی بودن و روبرو شدن و دیدن و شنیدن با قید حیا باعث دوری فرد مذهبی از این اتفاق می شود و کمتر می بینیم فردی مذهبی که با نامحرم ارتباط بیش از حد معمول برقرار کند ولی وقتی این ارتباط در چارچوب دیگری که خیلی از معذورات در آن حذف شده باشد قرار بگیرد حتی همان فرد مذهبی را به برقراری یک رابطه وا می دارد.

البته بگویم که منظور من از ارتباط، یک رابطه ی نامشروع که بر اساس مسائل اروتیک و جنسی و برای مقاصد ناپسند باشد نیست! بلکه صرف برقراری ارتباطی عادی و کمی بیشتر از یک ارتباط کاری است که در آن خود اشخاص برای هم موضوعیت و اصالت پیدا کنند.

و اما با شروع این ارتباط قالب آن نیز خود را مشخصا می نماید که این ارتباط فقط یک ارتباط مجازی و نوشتاری است که در حد اعلای آن شاید با چت تصویری نیز همراه باشد. در بهترین حالت آن (خوش بینانه ترین) فعل ها همگی جمعند ، شوخی در حد اقل و ادبیات گفتار همراه با ادب است. (ولی هر چه جلوتر رود شاید این قیدها نیز برداشته شود و صمیمت در گفتار هم رخنه کند) غافل از این که صمیمیت و ارتباط با نامحرمی که مد نظر اسلام است این نیست که فعل ها مفرد شوند یا شوخیهای تند انجام شود. بلکه صرف درگیر شدن دو نامحرم با یکدیگر ، اهمیت یافتنشان برای هم و اصالت پیدا کردنشان برای همدیگر است که مسئله است! حالا چه بهم بگویند حضرتعالی چه بگویند عزیزدلم! البته شکی نیست که حالت دوم افسد است ولی حالت اول نیز مصداق ارتباط با نامحرمیست که اسلام آن ما را از آن برحذر داشته است

و اما شاید بگویی که این ارتباط هدفمند بوده و برای آشنایی بیشتر که منجر به انتخاب و ازدواج شود شروع شده است. خب! حالا بحث کمی فرق می کند!

تو وارد رابطه ای شده ای که فقط مجازی بوده است و همه ی شناختت از او از روی پستهایی که زده و گفتگوهایی که با تو داشته برداشت شده است.

اولا باید به این نکته توجه کنی که تو فقط با تجلی مکتوب یک شخصیت روبرو شده ای! با شخصیت نوشتاری یک فرد! برخوردهای مکتوب، حالاتی که در نوشته ها خلاصه شده اند و خنده هایی که در اسمایلی!

پس هر چیزی را که دوست داشته تو بدانی می دانی! هر چیز را آنجور که خواسته نشان داده و شاید گریه اش را پشت یک :) مخفی کرده باشد! البته با این حرفهایم نمی خواهم صداقت او را زیر سوال ببرم، چرا که این یک امر ناخودآگاه است و حتی اگر صداقتش هم با تو برایت ثابت شده باشد ، قطعا برای اینکه ناراحتت نکند و حتی سهوا چیزی را از تو پنهان کرده باشد یا جور دیگری نشان داده باشد. پس اول بدان برای انتخابت برای جلب شدن محبتت باید همه ی ابعاد شخصیتی یک فردا را بررسی کنی، نه فقط شخصیتی که در یک جامعه یا محیط مجازی دارد و ویترین آن هم پست ها و حرفهایی است که فقط برخاسته از جنبه ای از شخصیتش یعنی بعد مکتوب آن است! علاوه بر این وقتی به پیج کسی سر میزنی همه ی پستهایی را می بینی که هر کدام در موقعیت خاصی نوشته شده اند و الان که در حال خواندنش هستی شاید هیچ کدام از این موقعیت ها را درک نکنی  و هر کدام را به زعم خودت تعریف کنی که شاید 180 درجه با واقعیت فرق داشته باشد!

دوما این را هم بدان که او صفت ها و جذابیت هایی برای تو داشته که آنها را فقط در رفتارها و برخوردهایش دیده ای، و این نمی تواند معیاری برای قضائت باشد. شاید برای بررسی یک صفت لازم باشد موارد دیگری مانند لحن حرف زدن را هم در نظر گرفت که اینجا ممکن نیست!

سوما ممکن است مشخصه های زیادی داشته باشد که تو از آین مشخصات خوشت بیاید و باعث شودکحبت او در دل تو ایجاد شود. ولی آیا این مشخصات همانهایی هستند که صلاحیت او را برای ازدواج با تو ثابت می کنند؟ یا صرفا صفاتی هستند که تو را جلب می کنند برای ارتباط داشتن با او؟! ارتباط اینترنی با یک فرد مثل تابیدن نور یک لامپ دایره ای از قطاعی به زاویه ی 90 درجه است! ولی برای ازدواج باید کل 360 درجه را نگاه و بررسی کرد. باید حواست باشد برای این که بفهمی چه چیز تو را جلب کرده و چه چیز برای ازدواج لازم است. آیا این دوست داشتن همان دوست داشتن فردی برای ادامه ی زندگی است یا دوست داشتن فردی برای حرف زدن با او؟! آیا این چیزهایی که از او می بینی همه ی شخصیت اوست یا فقط قسمی از آن؟ آیا آن چه از او می دانی همانی است که هست یا همانی که می خواهد تو از او بدانی؟!

فرض می کنیم همه ی این موارد را در نظر گرفته باشی و با وجود همه ی چیزهایی که گفتم باز هم او را مورد مناسبی برای ازدواج بدانی. قصد تهمت یا بدبینی ندارم ولی واقع نگر که باشم خواهم گفت این کسی که از طریق اینترنت و چت با تو آشنا شده می تواند با ده ها نفر دیگر مانند تو هم آشنا شده باشد! در همین لحظه ای که با تو حرف می زند می تواند با چند نفر دیگر هم حرف بزند و حتی دقیقا همینهایی که به تو می گوید را به آنها هم بگوید! حتی بعد از ازدواج هم می تواند به همین راحتی که با نامحرمی مثل تو رابطه دارد با نامحرم دیگری رابطه برقرار کند می دانم نباید اینقدر بدبین بود، ولی خب احتمال است! و من کم نمی بینم از این موردهایی که یک روز با شوهرش خوب نباشد فردایش با مرد دیگری درددل می کند...

و اما من راه حلی دارم برای تو! با توجه به حرفهای که زدم ممکن است تو فردی را از همان 90درجه که می بینی، همان شخصیت مکتوبش را که می بینی و صفات اندک و قاصر از توصیف کاملش را که متوجه می شوی به نظرت مناسب بیاید، اینجا می  توانی با مطرح کردن موضوع به خودش کاملا رسمی و منطقی برای حقیقی کردن این ارتباط پا پیش بگذاری و با در جریان گذاشتن خانواده ها خواستگاری کنی و در دنیای حقیقی به شناخت بیشترش بپردازی. در این میان فضای مجازی هم می تواند کمک کننده ی خوبی برای تکمیل شناخت تو از او و وسیله ای برای ارتباط بیشترتان مبتنی بر شناخت حقیقی باشد.

پایان


عاشق شدن و ازدواج 2

بعد از این باید به فکر مشخص نمودن ملاکهای انتخاب بود. این که این ملاک و معیارها با چه دیدی و بر چه اساسی انتخاب شوند و چگونه محک زده شوند

{این موضوع به صورت گسترده تر در گفتارهای بعدی بیان خواهد شد}

در زمان مشخص نمودن معیارها باید چند نکته ی اساسی را مدنظر داشت:

اولا زندگی مشترک از لحظه ی ازدواج شروع شده و با خوش بینی تا آخر عمر ادامه می یابد. پس باید به ملاک هایی که فقط برای همین دوران جوانی و ابتدایی زندگی هستند با دید بازتر و عام تر و بلندمدت تری نگاه کرد و حتی معیارهایی داشت که تا انتها قابل استناد باشد، نه برای یکی دو سال اول زندگی!

دوما این معیارها باید امتحان شوند نه فقط اینکه به تشخیص خودمان قضاوت کنیم و ببینیم آیا همچین صفت یا مشخصه ای در فرد مقابلمان هست یا خیر.

سوما باید در نظر گرفت که بعضی از مشخصه ها در زمان نامزدی و تحقیق خود را به صورت بارز نشان نخواهند داد. پس یا باید دل را به دریا زد و با توجه به بقیه ی صفات فرد در مورد آن قضاوت نمود یا باید با ایجاد شرایط مشابه، آن ها را نیز محک زد. مانند وابستگی به خانواده و مقدار تاثیری که در زندگی مشترک از خانواده بر زندگی دونفره ی آنها قابل تصور است.

و اما مورد چهارم: در زمان محک زدن یا پیدا کردن معیارها در طرف مقابل، باید عینکی را که به چشم زده ایم و از پشت آن فرد مقابلمان را نظاره می کنیم بشناسیم! اگر از همان عشقهایی که گفتم پیش آمده باشد ، اگر همه ی فکر و ذهنمان رسیدن به او باشد مصداق حدیث امیرالمومنین(ع) می شویم که فرمودند الحُبُّ یُعمی و یُصِم  محبت زیاد انسان را کور  وکر می کند...

پس یادمان نرود که داریم برای آینده و خوشبختی خودمان که یک امر منطقی - احساسی است تصمیم می گیریم ، نه برای احساسمان به یک نفر و نتیجه ی آن! باید هم معیارهای درستی داشته باشیم و هم در زمان بررسی این معیارها با چشم باز و بدون هیچ عینکی به طرفمان نگاه کنیم

و اما نکته ی دیگری که فکر می کنم حائز اهمیت باشد نگاه قرآن به مسئله ی ازدواج است. در قرآن آیه ای داریم که در مورد ازدواج می فرماید «و جعل بینکم مود? و رحمه...» یعنی شما که ازدواج کردید خدای مهربان بین شما جعل می کند مودت و رحمت را. این جمله چند نکته ی مهم دارد . اول تعریف مودت و رحمت و محبت. در تعاریف دینی نقل شده که ابتدا محبت است. یعنی حسی عاطفی که بین دونفر ایجاد می شود و ما به آن می گوییم دوست داشتن. پس از آن مودت است و مودت یعنی مقام ابراز محبت در کلام و عمل. و پس از آن رحمت است که مقام یکی شدن دو نفر به خاطر محبتی است که به هم داشته اند و پس از ابراز آن. خداوند در این آیه از قرآن که درباره ی ازدواج و بعد از آن سخن گفته حرفی از محبت به میان نیاورده و فقط مودت و رحمت را نقل کرده و با توجه به اینکه مودت بعد از محبت است می توان نتیجه گرفت که قبل از ازدواج فقط محبت اولیه ایجاد می شود و محبت وجود دارد سپس ازدواج رخ می دهد و مودت مال بعد از ازدواج است (مقتبس از سخنرانی صهبای تسنیم آی? الله جوادی آملی)

و اما نکته ی دوم در کلمه ی جعل است. اینکه خدا جعل می کند. یعنی چه؟ یعنی اینکه شما وارد زندگش بشو... خدا خودش میانه ی شما را جفت و جور می کند!

نکته ی مهم بعدی اتفاق رحمت است! یعنی اینکه قرار است در زندگی به رحمت برسیم! حتی فراتر از مودت! خیلی از نصادیق عشق را می توان در مودت که ابراز محبت است خلاصه کرد! ولی خدا برای ما به این هم راضی نیست و می خواهد بین ما رحمت باشد! یکی شویم! خدایی که خودش عاشق بنده هایش است ، آن ها را هم عاشق  هم دوست دارد! و حتی فراتر آز آن! اینکه بینشان رحمت باشد! اصلا بینشان هم نه! چون رحمت یعنی یکی شده! می خواهد آن ها را یکی شده ببیند!

{در اینجا سوال کننده قانع شد که عشق واقعی بعد از ازدواج خواهد بود وقرار شد در قرار بعدی در مورد مسائل دیگری که خود او سوال خواهد کرد بحث شود}


عاشق شدن و ازدواج 1


بسم الله الرحمن الرحیم

متن زیر اصلاح شده ی یک گفتگوی مجازی (چت) بین من و یکی از دوستان است. بعضی جاها سوالها حذف شده و گفتگو به صورت یک طرفه در آمده است. بخاطر شیوه ی محاوره ای، جمله ها اصلاح ساختاری نشده اند

سوال:

ازدواج کردن و مفهوم آن، عاشق شدن و انتخاب کردن.... اینها را نمی فهمم!

آیا باید با کسی که عاشقش می شویم ازدواج کنیم ؛ یا عاشق کسی شویم که با او ازدواج کرده ایم؟!

و اما جواب:

حتما می گوئی باید دلیلی وجود داشته باشد که با کسی ازدواج کنیم. و به زعم تو این دلیل همان عاشق شدن است

ولی این عاشق شدن یعنی چه؟! همان اتفاقی که نمی توان برایش دلیلی یافت و در یک نگاه و یک لحظه و ...؟ یا محبتی که کم کمک با آشنایی و شناخت ایجاد می شود؟! و شدت که یافت عشق نامیده می شود؟

این عشق ها همانهایی نیست که حد نهاییش وصال است و به هم رسیدن؟ و این وصال چیست؟ آیا همان ازدواج نیست؟ یا...؟ بعد از وصال چه؟ بعد از ازدواج چه می شود این عشق؟ مگر نهایتش وصال نیست...؟

هر کس ادعای عاشقی داشته باشد حتما می گوید داشتنش برایم مهم است.اما داشتن چه...؟

این عشق ها از چه نشئت می گیرند؟ از قیافه؟ از تیپ؟ از جسم؟ از ... ؟!

و زندگی چیست؟ آیا زندگی داشتن چشمی و ابرویی و دستی و... اینهاست؟ چند سال باید زندگی کرد؟ زندگی مشترک

وقتی عاشق کسی باشی شاید این نداشتنش برایت جذاب باشد. این حس داشتنش در عین نداشتن! این محل نگذاشتنها و قایمکی دیدنها و اسمسها و زنگهایی که مجبورت می کند از جمع دور شوی و توجیه های الکی برای خانواده و....

ولی! آیا این جذابیتها، همانهاییست که قرار است یک زندگی را بچرخاند؟!

یعنی وقتی پسری عاشق دختری می شود، عاشق جذابیتهای او می شود. چه ظاهری و چه اخلاقی. و این جذابیتهایی که برای نامحرم جلوه گر شود نمی تواند در زندگی مشترک اطمینان به بار آورد. وقتی کسی پی این گونه دلبستگیهای حاصل از معیارهای ذکرشده ی بالا باشد نمی تواند پی ایجاد یک زندگی باشد. فقط به دنبال مرتفع نمودن حس خویش است. به دنبال....

وقتی کسی خود را برای ازدواج آماده می کند باید به دنبال بولد کردن ویژگیهایی باشد که بعدها برای زندگی مشترک نیاز است. باید جلوه گری را کنار بگذارد و به خودسازی بپردازد. باید همسر خوبی باشد تا سراغش بیایند، نه یک دختر یا پسر خوب!

دختر باید ناز کردن را یاد بگیرد نه جلوه گری را!

در این گونه عشق ها زیبایی و زینتهای دو طرف پایه ی مهمی برای جلب شدن است. اما وقتی این زیباییها اولا مهمترین ملاک و عامل شروع رابطه قرار گیرد و دوما عمومی باشد چگونه می توان آن را معیاری برای تشکیل یک زندگی مشترک و خاص و خصوصی قرار داد؟

یکی از فلسفه های که برای حجاب متصور شده اند نیز همین است. یک زن تا قبل از ازدواجش باید تمام زیباییهای ظاهری خود را از نامحرم بپوشاند و بعد از ازدواج تا جایی که می تواند باید برای همسر خود زینت کند و همه ی جذابیتهای خود را به معرض نمایش او بگذارد. چون خواهی نخواهی وجود زیبایی باعث کششی بین دو غیر همجنس می شود که این کشش محبتی را در پی خواهد داشت. پس خدایی که حجاب را برای زن و مرد برگزیده است می خواهد این عشق بعد از ازدواج و با برداشتن حجابها بیشتر شود نه قبل از ازدواج که بخواهد در انتخاب موثر باشد. البته این نکته نیز غیر قابل انکار است که برای انتخاب، ظاهر و چهره و زیبایی هم نه کم! بلکه بسیار حائز اهمیت است! ولی چگونه و چه مقدار؟! آیا این که یک دختر همه ی زیباییش را در معرض دید عموم قرار دهد تا بالاخره کسی او را انتخاب کند(آن هم ابتدا به ساکن بر اساس ظاهر،نه اخلاق) بهتر است یا اینکه وقتی پسری او را بخاطر اخلاق و شرایط برگزید در حد متعادل و منطقی از زیبایی او خبردار شود؟!

القصه... آن که می خواهد زن خوب یا مرد خوبی برای زندگی باشد، باید به گونه ای باشد که همسر آینده اش از او خوشش بیاید، نه دختر یا پسرهایی که او را می بینند!

و اما برگردیم سر بحث خودمان! اول باید عاشق شد بعد ازدواج کرد یا اول ازدواج کرد بعد عاشق همسر خود شد؟

یکی از دلایلی را که باید به آن استناد می کردم را گفتم! بحث حجاب و یکی از فلسفه های آن،به زعم من

و اما بهتر است بار دیگر صورت سوال را بررسی کنیم.در نگاه اول از صورت سوال اینگونه بر می آید که در حالت دوم(یعنی ازدواج و پس از آن عاشق همسر خود شدن) قبل از ازدواج هیچ گونه حس و کششی بین زوجین نباشد که این غلط است.

بی درنگ وجود محبتی منطقی بین دو نفر برای پیوند دادن آنها به هم برای انتخاب و در نتیجه ازدواج لازم است. اما باید حد و مرز آن مشخص شود. {اینجای بحث پرانتزی باز می کنم تا نکته ای را گوشزد کنم. امروزه در قشر مذهبی ما گاهی پیش می آید که دو نفر با هم آشنا می شوند و برای مقوله ی ازدواج با هم ارتباط برقرار می کنند و شرایط و روحیات و خلقیات یکدیگر را بررسی می کنند و شاید آن را مطلوب بیایند ولی، دنبال عاشق همدیگر شدن هم هستند! یعنی بعد از بررسی شرایط و روحیات و در یک کلام مسائل منطقی ، به دنبال این هستند که حتما عاشق همدیگر باشند تا بتوانند با هم ازدواج کنند! و به نظر من این نکته ی غلطی است. پرانتز بسته}

قبل از ازدواج و در حین آشنایی، طرفین باید به دل هم بنشینند ، یعنی از هم خوششان بیاید ، در زمانهای غیبت به فکر هم بیفتند و محبتی را در دل خود نسبت به یکدیگر احساس کنند. و این مغایر است با اینکه نگاهشان به یکدیگر مانند خریدار و فروشنده که فقط برای لحظاتی همدیگر را می بینند و هیچ حسی نسبت به هم پیدا نمی کنند، باشد. شاید در زمانی که وجود احساسات بین خودشان را معیاری برای تصمیم گیری قرار می دهند ، نه باید خواهان شدت زیاد آن که تعبیر به عشق می شود باشند و نه اینکه عدم وجود حس را ملاک بدانند {بعضا دیده ام که مخصوصا دخترها حسی به طرف مقابلشان ندارند، به مثابه ی خریدار و فروشنده، ولی از روی حسی که به زعم خودشان آن را حیا می دانند بیخیال احساساتشان می شوند و باقی زندگی را بر اساس منطق و شرایط می خواهند پیش ببرند و اصلا به اینکه باید زندگی بر پایه ی محبت باشد تاکیدی ندارند} بلکه باید وجود حسی ابتدایی که در لفظ عامیانه آن را با دوست داشتن یا به دل نشستن یاد می کنند در نظر بگیرند و بدین سان وجود محبت را در میانشان به صورت منطقی و احساسی واکاوند.