سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مومن بودن به ریش نیست!

صفحه خانگی پارسی یار درباره

جامعه ی حسینی

در جامعه ی حسینی هیچ کس نباید اجازه دهد که کسی با ذلت حرف بزند یا برای برطرف کردن نیازی از خود ذلیل شود...
اباعبدلله امام حسین علیه السلام می فرمایند:
از سه کس چیزی مخواه:
آدم بی دین,کسی که از خدا نمی ترسد و مقید به دینی نیست
ناجوانمرد,همون نامرد خودمون
پست و حقیر,کسی که شخصیتی برای خود قایل نیست

و سراغ سه کس برو:
دیندار,کسی که خداترس باشد.
جوانمرد,حتی اگر دیندار نباشد.
آدم با شخصیت و آبرودار,کسی که آدم پستی نباشد


قانون

هیچ قانونی نیست که بتوان گفت بدون وجود(نه لزوما استفاده) قوه ی قهریه بطور کامل قابل پیاده سازی باشد.
شاید وجود عذابهای الهی و تبیین آنها خود دلیلی بر این موضوع است.عذابهایی که قید سبقت رحمته غضبه بر آنها گذاشته شده و حتی حد و مجازاتهایی که انقدر شرایط سخت و محکم بر آنها گمارده شده که به قول حضرت آیت الله مجتهدی خدا این حد و مجازاتها را بگونه ای گذاشته که تا حد امکان شامل حال هیچکس نشود!
پس نمی توان به طور کلی وجود قوه ی قهریه,مجازات و تقابل در برابر عدم اجرا و انجام و عمل به قانونی را نفی کرد


معامله

معامله ی خوبیست ها!
خودش یک بار دعوتت کند و تو را ببرد پیش خودش بعد ببردت بنشاندت توی حرم,زل بزند توی چشمانت,دست بکشد روی سرت و بگوید جانم عزیزم,بگو,درد دل کن...
و انقدر که آنجا مهربانی حس می کنی هیچ جای دیگر حس نکرده ای...
بعد بخاطر همین دعوت,سه بار هم خودش بیاید سراغت!
بعدترش شفاعتت را بکند و بگوید این با من است,بشود آرام جانت و بودنش تو را از ترس برهاند!
تازه! جالبش اینجاست که حتی لیاقت آن دعوت شدن اول را هم نداشته ای...


فرزند گم شده

    نظر

انتظار امام زمان باید مانند انتظار مادری بر فرزند گم شده اش باشد که پشت درب بسته ای نشسته و می داند فرزندش پشت آن در است.چگونه به آن در می کوبد؟ چگونه ندبه می کند و فریاد می دارد؟ اصلا حاضر است از پشت آن در تکان بخورد؟ ادامه ی زندگیش را فقط در باز شدن آن در و با آمدن فرزندش می بیند.بهیچوجه کاری نمی کند که بر کلیددار آن در ناخوش آید تا شاید درب بسته را زودتر بگشاید...


غرور

    نظر

اینکه دغدغه مند باشی و زیاد چیز سرت بشود و حرفت همه جا برو داشته باشد تا بتوانی کمک بکنی و صدتا ازین صفات و قابلیتهای خوب دیگر هم که داشته باشی,اگر خودت را تحویل بگیری و بهمین خاطر هرچه دلت خواست انجام دهی و بگویی و ولایت پذیری یادت برود...
اینجاست که برخوردی بین کمرت با آن صفات خوب پیش می آید!


بخشندگی

    نظر

پدرم انفاق کرد
پایش را بخشید به مین
که رفقایش از کانال بگذرند
مادرم انفاق کرد
شوهرش را بخشید به جنگ
تا مردم راحت زندگی کنند
خواهرم انفاق کرد
پدرش را بخشید به وطن
تا هم نوعانش امنیت داشته باشند
مادربزرگم انفاق کرد
پسرش را بخشید به اسلام
تا امام تنها نباشد
پدربزرگم انفاق کرد
عصای دستش را بخشید به آرمان ها
تا جوانان امروز بی آرمان نباشند
و امروز هم بعضی انفاق می کنند...
آن مرد رزقش را بخشید به ربا
تا پولهایش بیشتر شود!
آن زن اعمالش را بخشید به غیبت
تا دلش خنک شود!
آن دختر چادرش را بخشید به مد
تا کلاسش بالا رود!
آن پسر عفتش را بخشید به یک نگاه
تا جلوی دوستانش کم نیاورد!

ماها همه بخشنده ایم...!


ولایت پذیری

عاشورا

یعنی مسلمان هایی هم هستند که قرآن می خوانند، نماز می خوانند، حتی به امام اقتدا می کنند، ولی رو در روی امام هم می ایستند، سر امام را... خیمه های امام را... حرم امام را...

حتی ادعای ولایت پذیری از خلیفه می کنند، در روایت است که وقتی امام از حر پرسیدند چرا راه ما را این گونه در میان بیابان گرفتی جواب داد دستور خلیفه است و من مامور به اطاعتم یابن رسول الله!

آری، درست است آنان که ولایت پذیری ندارند گمراهند، آنان که ولایت پذیری ندارند به بیراهه می روند، آنان که ولایت پذیر نیستند جامعه را به قهقرا می کشانند، و صد مشکل دیگر برای جامعه ی اسلامی ایجاد می کنند؛ ولی آن یزیدیان هم ولایت پذیر بودند! و همان ولایتشان دستور قتل امام را صادر کرد و آنها پذیرفتند...

تشخیص ولایت و ولایت پذیری مرحله ی قبل از ولایت پذیری است، چرا این را کسی نمی گوید؟ چرا ما چپی های ولایت پذیری داریم که ولیشان با ما فرق می کند؟

اصلا کاری به این حرفها ندارم، چرا ما ملت مذهبی عادت کرده ایم جوگیر باشیم؟ چرا یک چیزی که آقا می گوید می شود نقل محافلمان و همه یهو تخصص پیدا می کنیم در آن زمینه؟ چرا برای حرف های آقا تا وقتی اعتبار قائلیم که آقا حرف جدیدی نزند؟ چرا اگر من الان درباره افزایش جمعیت حرف بزنم عقبم؟ چرا فکر می کنیم اعتبار حرفهای آقا و مسئله بودن موضوعاتش فقط همان زمانیست که درباره اش حرفی می زنند؟ برادر من! آقا وقتی حرفی می زنند آن حرف می رود درون لیست موضوعات مهم نظام که باید رویشان کار کرد، نه اینکه حرف تا حرف فقط اهمیت پیدا کند!!

روی دیگر سکه هم هست؛ این قدر موضوعات مهم داریم در مملکت که اگر همت کوچکی بذاریم رویشان حل می شوند به سادگی! انقدر دست دست می کنیم تا کار بزرگ شود و به قول خودمان بیخ پیدا کند که آقا مجبور شوند از خودشان خرج کنند تا شاید ما به فکر بیفتیم! حتی گاهی اوقات ایم مسائل برای خودمان هم اهمیت دارد، ولی درست روی آن کار نمی کنیم، بعد که آقا روی آن تاکید می کنند می خواهیم کار جهادی کنیم! باباجون، شما همون کاری که داشتی می کردی رو بکن ، فقط حواست باشد آقا هم دستور داده اند، جو نگیردت کار جهادی بکنی گند بزنی به اول تا آخر کار!

دوستی می گفت من اگر جای رهبر این مملکت می بودم اصلا حرف نمی زدم! چون وقتی حرفی می زند همه ی آقایان فکر می کنند عالم لدنی هستند در آن زمینه و شروع می کنن به تز دادن و اصلا کل کار و موضوع را خراب می کنند!

برادر من، خواهر من! همه ی حرف های آقا مهم است، البته بماند که اولِ این نوشته می خواستم بگویم بفهمیم اصلا خود آقا مهم است! آقا الان همانی است که باید ولایت پذیری داشته باشیم از او، بشناسیم ولیمان را

و اما بعد

ولایت پذیری هر دو روی سکه است، هم حواسمان باشد آقا چه می گوید،البته با توجه به اینکه همه ی حرفهایشان مهم است و وقتی حرف جدیدی می زنند حرفهای قبلی یادمان نرود؛ هم حواسمان باشد چه چیزهایی برای آقا مهم است، خودمان زود انجامش دهیم، نگذاریم ولی از خودش خرج کند.

سخنرانی از معنای ولایت پذیری می گفت، حرف جدیدی زد، می گفت ولایت پذیری یعنی بروی راهی که امام می خواهد از آن بگذرد، ببینی اگر مشکلی هست برطرف کنی، قبل از اینکه ولی متوجهش شود حتی! ولایت پذیری یعنی بعضی وقتها بفهمیم بعضی چیزها را....