اینکه 118 زنگ میزنی چیزی را که می خواهی می پرسی و بعد یک صدای استاتیک جوابت را می دهد دوست ندارم.دلم می خواهد وقتی صدای آن آقایی را که می گوید پاسخگوی شماره فلان,می شنوم,خودم را آماده کنم برای یک سلام و خداقوت گفتن گرم که خستگی را از تن آن پاسخگو بکشد بیرون.حتی بعضی وقتها هوس می کنم بگویم خوبی آقای عزیز؟ چه خبر؟ سرت درد نمیگیرد که هر روز باید به تماسهای مکرر و بی خداحافظی و تشکر پاسخ دهی؟
آخر بعد ازین که سوالت را پرسیدی صدای آن آقا قطع می شود و یک صدای ضبط شده شماره را برایت می خواند.اینجاست که ناخودآگاه دلت می خواهد بگویی خیلی متشکرم آقای محترم,ممنون که کارم را راه انداختید,خدانگهدارتان باشد...
ولی دیگر آن آقا پشت خط نیست و می خورد توی ذوقت که چرا نتوانسته ای از یک انسان,یک هموطن,یک همشهری,یک مسلمان و یک برادر شیعه ات تشکر کنی و سلامی را که داده بودی با یک خداحافظی تمام کنی.
کسی این آقای 118 را نمی شناسد پیغام مرا بهش برساند؟ بگوید آخر بنده ی خدا! این کارمندانت که فقط حقوق نمی خواهند! روحیه هم می خواهند,تشکر هم می خواهند.خودت یکم فکر کن,ببین اگر هر کسی بهشان زنگ میزند سوال بپرسد آخرش یک تشکر هم بکند و خداحافظی کند چقدر دلشان آرام می شود که توانسته اند به یک همشهریشان کمک کنند...
حالا این جنبه اش به کنار,ببین چندنفر را از حس رضایت و تشکر از کسی که کاری برایشان انجام داده محروم کرده ای! برادر من! آدم دلش می خواهد وقتی کسی کاری برایش می کند تشکر کند,بگوید خیلی ممنون,لطف کردید.تشکر کردن را از یاد مردم نبر! آدمها باید یاد بگیرند بگویند ممنون,یاد بگیرند که بفهمند کسی که وظیفه اش را در راستای برآوردن نیاز آنها انجام داده,باز هم لایق تشکر است.کلا انسان باید یاد بگیرد همنوعش را خودش تقدیر کند.خدمتی که می گیرد تشکدی پس دهد.
حالا تو حقوق بدهی و اینطوری بخواهی دل ما را خوش کنی که از آن بنده خدا تشکر کردی فایده ندارد! بگذار خودمان بگوییم ممنون,او هم خودش بشنود که ازش تشکر می شود.این بده بستان عاطفی را مختل نکن.خو
پ.ن: چاپ شده در ستون یادداشت روزنامه ی تابناک